بخلوت نشستن. تنها نشستن: این سه تن خالی بنشستند و منشور و مواضعۀ جوابها نبشته و هر دو بتوقیع مؤکدشده با احمد بردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 280). دیگر روز شبگیر مرا بخواند رفتم خالی نشسته بود گفت: چه کردی ؟ آنچه رفته بود بتمامی به او بازگفتم. (تاریخ بیهقی). بروید خالی بنشینید که جایگاه دبیران است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 372)
بخلوت نشستن. تنها نشستن: این سه تن خالی بنشستند و منشور و مواضعۀ جوابها نبشته و هر دو بتوقیع مؤکدشده با احمد بردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 280). دیگر روز شبگیر مرا بخواند رفتم خالی نشسته بود گفت: چه کردی ؟ آنچه رفته بود بتمامی به او بازگفتم. (تاریخ بیهقی). بروید خالی بنشینید که جایگاه دبیران است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 372)
بر استخوان فیل و شتر و جز آنها گل و نقش کردن. (از آنندراج) : نقش سبزان بس که بر این جسم پرغم بسته ام خویش را گوئی ز سر تا پای خاتم بسته ام. واله هروی (از آنندراج)
بر استخوان فیل و شتر و جز آنها گل و نقش کردن. (از آنندراج) : نقش سبزان بس که بر این جسم پرغم بسته ام خویش را گوئی ز سر تا پای خاتم بسته ام. واله هروی (از آنندراج)
تهی بودن: ز درویش خالی نبودی درش. سعدی (بوستان). - جای فلان خالی بودن. رجوع شود به جای فلان خالی. ، خلوت بودن، بخلوت بودن. تنها بودن. با کسی نبودن، خالص بودن. بی آمیغ بودن: نصیحت چو خالی بود از غرض. سعدی (بوستان)
تهی بودن: ز درویش خالی نبودی درش. سعدی (بوستان). - جای فلان خالی بودن. رجوع شود به جای فلان خالی. ، خلوت بودن، بخلوت بودن. تنها بودن. با کسی نبودن، خالص بودن. بی آمیغ بودن: نصیحت چو خالی بود از غرض. سعدی (بوستان)
تصور کردن. پنداشتن. توهم کردن. (ناظم الاطباء). خیال کردن. اندیشیدن. تخیل. (یادداشت مؤلف). حصول تصور و پندار: حصیری را خیال بست چنانکه مستان را بندد که... فرود نیامد. (تاریخ بیهقی). ملوک را خیالها بندد و کس به اعتقاد و به دل ایشان چنانکه باید راه نیابد و احوال ایشان را درنیابد. (تاریخ بیهقی). عجب دارم از آن قوم که ایشان خیال بندند که اهل سنت و جماعت را با اهل بیت چیزی در راه است. (تذکره الاولیاء عطار). ای که گشتی تو پای بند عیال دگر آسودگی مبند خیال. سعدی (گلستان). هر آنکه تخم بدی کشت و چشم نیکی داشت دماغ بیهده پخت و خیال باطل بست. سعدی (گلستان). با شیر پنجه کردن روبه نه عقل بود باطل خیال بست و خلاف آمدش گمان. سعدی. خیال بسته و بر باد عمر تکیه زده به پنجروز که در عیش و در تماشایی. سعدی
تصور کردن. پنداشتن. توهم کردن. (ناظم الاطباء). خیال کردن. اندیشیدن. تخیل. (یادداشت مؤلف). حصول تصور و پندار: حصیری را خیال بست چنانکه مستان را بندد که... فرود نیامد. (تاریخ بیهقی). ملوک را خیالها بندد و کس به اعتقاد و به دل ایشان چنانکه باید راه نیابد و احوال ایشان را درنیابد. (تاریخ بیهقی). عجب دارم از آن قوم که ایشان خیال بندند که اهل سنت و جماعت را با اهل بیت چیزی در راه است. (تذکره الاولیاء عطار). ای که گشتی تو پای بند عیال دگر آسودگی مبند خیال. سعدی (گلستان). هر آنکه تخم بدی کشت و چشم نیکی داشت دماغ بیهده پخت و خیال باطل بست. سعدی (گلستان). با شیر پنجه کردن روبه نه عقل بود باطل خیال بست و خلاف آمدش گمان. سعدی. خیال بسته و بر باد عمر تکیه زده به پنجروز که در عیش و در تماشایی. سعدی